جدول جو
جدول جو

معنی آسیاب سر - جستجوی لغت در جدول جو

آسیاب سر
دهکده ای از دهستان قره طغان بهشهر، دهکده ای از دهستان جنت.، از دهستان های واقع در استرآباد غربی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
آنکه یا آنچه سرش سیاه باشد، کنایه از زن بیچاره و بینوا، کنایه از قلمی که سرش را در مرکب زده باشند، نهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
سراسیمهبرای مثال آسیمه سار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی - ۲۸۵)
فرهنگ فارسی عمید
(مَ / مِ سَ)
آسیمه سار. سرگشته. سرگردان. متحیر:
وزآن پس شنیدم یکی بد خبر
کزآن نیز بر، گشتم آسیمه سر.
فردوسی.
ایمه دوران چو من آسیمه سر است
نسبت جور بدوران چه کنم ؟
خاقانی.
، گیج. پریشان حواس. شیفته گونه. شوریده حال:
من بنده که نزدیک تو شعر آرم باشم
آسیمه سر و ساده دل و خیره و واله.
منوچهری.
، مضطرب. مشوش. پریشان خاطر.آشفته:
خدنگی بر اسب سپهبد (طوس) بزد (فرود)
چنان کز کمان دلیران سزد
نگون شد سر بارگی جان بداد
دل طوس پرکین و سر پر ز باد
بلشکرگه آمد بگردن سپر
پیاده پر از گرد و آسیمه سر.
فردوسی.
که آن ده تن از تخمۀ نامور
از او بازگشتند آسیمه سر.
فردوسی.
یاران بدرد من ز من آسیمه سرترند
ایشان چه کرده اندبگو تا من آن کنم.
خاقانی.
، متزلزل. نوان:
تا ماه بکشتی در، من در خطرم
چون کشتی از آب دیده آسیمه سرم
زآن باد کز او بشادی آرد خبرم
چون آب بشیبم و چو کشتی ببرم.
خاقانی.
، دست وپاگم کرده. دستپاچه:
چو از رود کردند هر سه گذر
نگهبان کشتی شد آسیمه سر.
فردوسی.
و رجوع به آسیمه و آسیمه سار و سراسیمه شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
رجوع به سیاه سار و سیه سر شود
لغت نامه دهخدا
(سیا سَ)
دهی است از دهستان پیوه ژن بخش فریمان شهرستان مشهد. دارای 363 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
سرگشته، سرگردان
فرهنگ لغت هوشیار
آن چه سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
((~. سَ))
آشفته، پریشان، مضطرب، سرگشته، ژولیده، شتابزده، هراسیده، آسیمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیاه سر
تصویر سیاه سر
((سَ))
آن چه که سرش سیاه باشد، قلم (که سرش را در مرکب زنند)، سیاه سار، زن بیچاره و بینوا، گناهکار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آسیمه سر
تصویر آسیمه سر
مضطرب
فرهنگ واژه فارسی سره
آسیمه سار، آسیون، پریشان، حیران، دستپاچه، سرگردان، سرگشته، گیج، متحیر، متزلزل، مشوش، مضطرب، نوان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از محله های قدیمی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
دارای صاحب
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع جنت رودبار تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی